بازیگران فیلم عزیز میلیون دلاری :
رضا شفیعی جم – علی صادقی – ابراهیم کریمی – امیر غفارمنش – آرام یوسفی نیا – شمیلا تابش – بابک کرباسیون – مرتضی ریحانی – زهره مولوی – افسانه ناصری – محمدحسین هادیان – هوشنگ حریرچیان
خلاصه داستان عزیز میلیون دلاری :
فیلمی که به تازگی منتشر شده و با حضور بهترین بازیگر مشهور برای طنز علی صادقی.داستان فیلم در مورد ثروتمندترین مرد دنیا که پدربزرگ علی صادقی در فیلم میشود اردشیر مشکین پولدارترین مرد دنیاست او این همه ثروت را برای نوه ی خود که گم شده میخواهد بگذارد اما او پیدایش نیس و او همه جا را به دنبال او میگردد تا پیدایش کند.این موضوع باعث میشود که زندگی او و اطرافیانش تغییراتی بکند و نتوانند راحت زندگی کنند….پیشنهاد میکنم حتما این فیلم جالب و طنز را ببینید…
درباره فیلم عزیز میلیون دلاری :
نوع : سینمایی | ساخت : ایران | موضوع : کمدی | نویسنده و کارگردان : امید نیاز | تهیه کننده : محمد فضیله | سال تولید : 1396 | سال انتشار : 1397 | مدت زمان : 90 دقیقه
سریال تازه بهروز شعیبی یک عقب گرد آشکار برای او محسوب می شود. « گلشیفته » از لحظه آغاز با معرفی شخصیت های کاملاً تک بعدی و مشابه کاریکاتورهای مجلات طنز، سعی در مطرح نمودن موضوعات گوناگون اجتماعی دارد. تضاد اصلی سریال نیز در همین نقطه قرار می گیرد یعنی جایی که فیلمساز دغدغه اجتماعی دارد و قصد دارد به آنچه که در جامعه پیرامونش می بیند تلنگری زده و آن معضلات را در قالبی طنز به تصویر بکشد. اما شخصیت هایی که خلق کرده چنان ضعیف و لوده هستند که حتی نمی توان آنان را در کمدی های مبتذل شبکه نمایش خانگی نیز تحمل نمود.
شخصیت پدر با بازی بسیار ضعیف مهدی هاشمی، یکی از این نقش هاست که به دلیل ضعف شخصیت پردازی بطور کامل استعدادهای این بازیگر توانا را از بین برده و او را تبدیل به شخصیت مضحکی کرده که در قامت همان تعریف قدیمی و منسوخ شده " فرد شهرستانی " می گنجاند. شخصیتی که گیج و منگ است و دیالوگ نویسی هایی که برای او انجام شده نشان می دهد که نویسنده اثر هنوز نتوانسته به درک درستی از فضای طنز برسد
دانلود قسمت دهم فصل سوم سریال شهرزاد
قسمت دهم فصل سوم سریال شهرزاد > در طول دو فصلی که از آن پخش شده و فصل نهاییاش که هماکنون در حال پخش است همواره سعی کرده خود را از کلیشههای روایی و فنی سینمای ایران دور نگه دارد. سازندگان شهرزاد به وضوح تلاش کردهاند تا در تک تک المانهای این سریال با هوشمندی دست به تغییرات مختلفی بزنند؛ تغییراتی که اتفاقا برای شهرزاد جواب داده است و احتمالا چه در سریال سازی و چه در سینمای ایران هم تاثیرگذار باشند. این سریال مدام سعی میکند در متن داستان بیننده را در راستای چالشهای شخصیتها قرار دهد و با شگردهای روایی مختلف بیش از پیش بیننده را جذب خود کند. البته این که از عبارت شگرد استفاده میکنم به دلیل بار منفی کاری که سازندگان میکنند نیست، بلکه سازندگان سریال با استفاده از شگردهای حرفهای به هرچه قویتر شدن رابطهای که میان بیینده و سریال برقرار است کمک میکنند. سازندگان شهرزاد در طی قسمتهای پخش شده از آن تعامل با مخاطبشان را به مرحلهای رساندهاند که حالا مخاطب خسته از کلیشهی سینمای ایران، برای کامل شدن لذتش از این سریال، تنها یک پایانبندی واقعگرایانه و به دور از کلیشههایی داستانی رایج میخواهد. این نکات را ذکر کردم که بگویم سریال شهرزاد در قسمتهای پایانیاش همچنان بر اصول و روشهایی که از طریق آنها به این مرحله رسیده است، پافشاری میکند.
حضور شهرزاد در عمارت غم زده و غبار گرفتهی دیوان سالار قطعی شد. البته در این اپیزود فهمیدیم که دلیل رانندگی یادگرفتن شهرزاد تنها مختص یک سکانس بهخصوص نیست، بلکه این موضوع به طول داستان مربوط است و قرار است در لایههای روایت سریال آن را مشاهده کنیم. مهمترین نکتهی حضور شهرزاد در عمارت و دیدار او با قباد، روند تکمیلی شخصیت پردازی قباد است. آنطور که پیدا است شخصیت قباد با حضور شهرزاد در عمارت قرار نیست در مسیر درستی حرکت کند، بلکه قرار است با فرو رفتن هرچه بیشتر در منجلاب اشتباهاتش، خودش را به نابودی بکشاند. سازندگان در شخصیتپردازی قباد آنقدر او را درگیر عشق یکطرفهاش به شهرزاد کردهاند که این کاراکتر با پیش گرفتن یک مسیر منطقی در جنبههای مختلف شخصیتی، در مسیر نابود کردن خود مدام در حال پیشرفت است. رابطه بین قباد و شهرزاد به طور واضحی یادآور رابطهی شاپور بهبودی و همسرش است. یعنی زنی که به زور و جبرزمانه مجبور است با شخصی که نمیخواهد زندگی کند. البته زندگی قباد و شهرزاد به احتمال بالا مانند شاپور و همسرش نخواهد بود و در ادامه با تغییرات جدیتری مواجه خواهد بود.
در این اپیزود شاهد یکی از همین سکانسهای بازجویی منحصر به فرد آپرویز که حالا به امضای این کاراکتر تبدیل شدهاند بودیم. سکانسی که آپرویز را در مقابل متفاوتترین متهمش قرار میدهد. در قسمت دهم از فصل سوم سریال شهرزاد شاهد ملاقات سروان آپرویز با فرهاد دماوندی بودیم. جایی که آپرویز با اجرای دو نقش متفاوت سعی بر نزدیک شدن به فرهاد را دارد. جایی که با استفاده از ادبیاتش نکات مهمی از شخصیت فرهاد را به مخاطب سریال گوشزد میکند. البته شخصیت فرهاد و آپرویز آنقدر با هم متفاوت هستند که خوشبختانه فرهاد در برخورد اول زیر بار وعده و وعیدهای آپرویز نرفت و نقشهاش را قبول نکرد. طبق روند سریال در پرداخت به تلاش آپرویز برای هم پیمان شدن با فرهاد، احتمال اینکه به زودی فرهاد تسلیم او شود هم وجود دارد.
فصل سوم سریال شهرزاد نوعی منحصر به فردترین قسمت این سریال محسوب میشود. قسمتی که از لحاظ محتوا غنی است و در روایت با پیچشهای داستانی پی در پی، آدرنالین بیننده را به سقف میچسباند. قسمتی که شهرزاد را از لحاظ کیفی به اوج میرساند و تقریبا در تمام خردهداستانهایی که به نمایش میگذارد، بهترین پرداخت ممکن را به مخاطب تحویل میدهد. سریال در ابتدا برایمان روشن میکند که تلاقی مسیر دو خط داستانی «فرهاد» و «شیرین-صابر» کاملا اتفاقی بوده و خبری از شم کارآگاهی ماوراالطبیعی سروان آپرویز نیست. سریال در همین ابتدا نشان میدهد که داستان بیش از پیش پیچیده شده است و میتوان امیدوار بود که سریال شهرزاد قرار است از شر کلیشههای روایی سریالهای ایرانی در پایانبندی رها باشد. پس از گفت گوی آپرویز و الیاس مستقیم به سراغ فرهاد، صابر و شیرین میرویم؛ جایی که این سه خیلی زود و پس از یک مکالمه ساده با یکدیگر همپیمان میشوند و قرار میشود با همفکری به سراغ دشمنان مشترکشان بروند. هم پیمان شدن این سه شخصیت حداقل میتوانست از نظر دیالوگنویسی کمی پیچیدهتر و بهتر باشد.
در ادامه سریال سراغ پرداخت به خانواده سعادت میرود. خانوادهای که شاید پرداختن به آن غیرمنطقی باشد اما در این اپیزود پرداخت به این خانواده موجب پایان یافتن نسبی خط داستانی هوشنگ بود. اتفاقی که به دلیل پیشینه این شخصیت نهتنها منطقی است، بلکه بنمایهای اخلاقی هم دارد. با اینکه نحوه خودکشی کردن هوشنگ در نوع خود جالب توجه است و به مفاهیم اخلاقی مانند نتیجهی خیانت به کشور و خانواده هم اشاره دارد اما شیوههای بهتری هم برای پرداختن به این اتفاق وجود دارد. سادهترین نمونه این است که قباد یا نصرت هوشنگِ مهره سوخته را از بازی حذف کنند. البته نکتهای که در رابطه با حذف این کاراکتر وجود دارد، یکی این است که هوشنگ به واسطه گذشته ذلتبارش به مرز جنون رسید و همین جنون او را به کام مرگ کشاند. نکته بعد این که کاراکتر هوشنگ با تمام اعمالی که انجام داده بود، از دنیا پاک نشد، بلکه به نحوی پایش در دنیا بند ماند. نکتهی مهم و آخر هم اینکه این حذف کاراکتر هوشنگ میتواند نشانهای بر این باشد که سازندگان حواسشان به پایان سریال است و کمکم دست به کار شدهاند تا نقشههایشان را برای پایانبندی سریال شهرزاد پیاده کنند.
سریال شهرزاد دقیقا پس از ماجرای خودکشیشدن هوشنگ، وارد جناییترین تم خود شد. جایی که آپرویز برای فرهاد نقشه میچیند و فرهاد به واسطه همان نقشه به حساب سرهنگ تیموری میرسد. سکانسی که به کمک فلش بکهای ذهن آپرویز درباره وقایع پیشین، توانست ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کند و بیننده را به خوبی در متن ماجرا قرار دهد. جایی که فرهاد و صابر با یک نقشه حساب شده و کلاسیکِ بزن بهادری سرهنگ تیموری را میدزدند و یکی از بهترین نمایشهای ممکن را برای بازجوییاش اجرا میکنند. ماجرایی که به رویارویی نماد آزادیخواهی (فرهاد) و نماد فساد (سرهنگ تیموری) منجر میشود و در متنش فرهاد بازجویی از بیگناهان را کاری حقیرانه میداند و در اقدامی کاملا نمادین، نامه اعمال شرارتبار تیموری را روی درجاتش سنجاق میکند. در انتها نیز غیرقابل پیشبینیترین فرضیه برای مرگ تیموری به حقیقت تبدیل میشود و او به دست سرهنگ آپرویز به قتل میرسد. قتلی که باز هم به واسطه بازی بینقص امیر جعفری و البته مصطفی زمانی و امیرحسین فتحی به یکی از سکانسهای منحصربهفرد شهرزاد تبدیل شده است.
همین بسنده نمیکند و در یک پیچش دیگر، اکرم تصمیم میگیرد به شهربانی برود و برای نجات فرزندش همه چیز را لو بدهد تا کار برای آپرویزی که در دوران شانسش بود، در یکی از سختترین حالات ممکن قرار بگیرد. در سکانس اعترافات اکرم مانند سکانس بیمارستان شاهد فلش بکهایی به گذشته بودیم. البته هرچه فلش بک گذشته آپرویز در روند شکلگیری ارتباط مخاطب و سریال موثر بود، دیگر فلشبک های اپیزود غیر ضروری بودند. چرا که سریال باید به مخاطبش فضای فکر کردن بدهد و باعث شود مخاطب با فکر کردن روی مفاهیم سریال با آن ارتباط برقرار کند و استفاده بیش از اندازه از المانهایی مانند فلشبک جلوی این امر را میگیرد.
قسمت سیزدهم از فصل سوم سریال شهرزاد با پرداخت به خرده داستانها، حذف درست شخصیتها و روایت محکم، تبدیل به یکی از بهترین اپیزودهای این سریال شد. این اپیزود با این که از مشکلاتی هم رنج میبرد اما به خوبی مخاطب را درگیر میکند و با پایانبندی خود به مخاطب هفت روز وقت میدهد تا برای چند اپیزود باقیماندهی سریال، فرضیهپردازی کند.